آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
زندگی پرماجرا
خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ازت ممنونم دارم خفه میشم بغض همه گلومو گرفته جا واسه نفس کشیدن ندارم
دلم تنگ شده ولی هنوز 14 روز مونده واسه دلتنگی زوده
عادت کرده ام نمیدونم الان حالش خوب یا بد دوست داره الان بهش اس ام اس بزنم یا نه الان حوصلم رو داره یا نداره من ازش خبر بگیرم یا وایستم اون ازم خبر بگیره روحیش خوبه و سرش شلوغه یا سرش خلوت روحیش داغون ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا میاد سریع میره چرا باهام حرف نمیزنی چرا درد و دل نمیکنی تواین 14روز توفکرت بودم جدیدن تودار شدی قبلا خیلی باهم حرف میزدیم آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ امروز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ روز خوبی بود خدارا شکر موضوع انشاء همیشه بعداز عید: عید خود را چگونه گذراندید؟ چون دیگه بعد از عید نمیگن میخوام خودم بگم 1فروردین:با 70 تا مهمون گذشت 2فروردین:با 40 تا مهمون ناهار گذشت 3فروردین:با رفتن به عروسی و یک مهمون گذشت 4فروردین:با 18 تا مهمون ناهار گذشت 5فروردین:با رفتن به مهمونی واسه شام گذشت 6فروردین:با کمی مهمون واسه عید دیدنی اومدن گذشت 7فروردین:مهمون مهمون مهمون 8فروردین:قرار مهمون واسه عید دیدنی بیاد اینم 8روز از عید من خدایا شکرت سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : تنها
چه قدر خونسرد وریلکس بودن سخت آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ خدایا خودت میدونی الان چه مشکلی دارم من چیکار کنم؟ وقتی اینجوری بهم میگن خیلی دلخور میشم حس بدی پیدا میکنم دیگه دوست ندارم جایی برم خونه رو به همه جا ترجیح میدم من باید چیکار کنم خدا جون؟ حرفشونو نادیده بگیرم؟ اره این چیزا مهم نیست خداجون کمکم کن و ممنون از همه چیز امروز کلی برف اومد اما دلم نیومد خواهرم رو تنها بذارم برم برف بازی پس فردا عید ولی هنوز سفره هفت سین نچیندم پارسال بیشتر ذوق چیدن سفره رو داشتم نسبت به امسال خیلی بی حوصله شدم هروز روز هام پشت سرهم میگذره بدون انجام دادن کار مفیدی الان 3روز از خواهر گلم مراقبت میکنم ظرف میشورم مهمونداری میکنم اشپزی میکنم با اینکه بعضی وقتها خسته میشم ولی جالب خستگیش شیرین خوشحالم که تاحدودی میتونم به خواهر و مامانم کمک کنم ایشا الله کوچولوش صحیح و سلامت به دنیا بیاد مطمعنم واسم دعا کردی مرسیییییییییییی از خودم راضیم افرین سخت اما میتونم میتونم
دااااااااااااااااااااااااااااااااددددددددددد فرررررررررررررررریییییییییییییییاااااااااااااادددددددددددددد اخه چرا چرا یه ادم انقدر بیرحمه خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااا منو ببخششششششششششششش از خودم بدم میاد بدم میاد بدم میاد دارم دیوونه میشم حالم داغونه هوا سرد............... برفی............ شب........... مسیر دور............ وایییییییییییییییی واییییییییییییی خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ببخش ببخش خیلی بدم کاش مثل بچهگی هام پاک و معصوم بودم چرا بزرگی انقدر بیرحم کثیف و نامردیه؟؟؟؟؟ کاش الانم همه رو مثل یه کودک یه جور میدیدیم فرق نمیذاشتیم همه ما بنده خداییم. اخه چرااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ فکردی چه فرقی داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 14:5 :: نويسنده : تنها
وبلاگی خواهم ساخت خواهم افزود به وب! سرویسش وردپرس، قالبش هرچه که شد دور خواهم شد از آن سرویس قبل که در آن هیچ کسی نیست که سرویسش را در جهانوارهی پرسرعت تکنولوژی آپدیت کند!
سرویس قبلی من سرویسی ایرانی است -عین من یا خودتان- جنس آن اعلا نیست دامنهش هک شده است سرورش هم دان است صفحه اش بی فید است یا اگر هم دارد، اینولید است و پر از اشکالات! این وسط اما خب، گوش وبلاگستان از سخنرانی بی وقفهی سردمدارش، ناگهان کر شده است وبلگ قبلی من، پیج رنکش ده بود دامنهش هک شد و دات آی آر شد -یعنی آن رنک پرید- وبلاگ تازهی من پیج رنکش صفر است چه خیالی دو سه روزی است که آن را دارم ویزیتورهای وب تازهی من روی هم یک رقمی است چه کنم؟ وای که مایوس شدم من بسیار، سفری کردم از آن یاس بزرگ توی وبلاگستان دختری را دیدم شانزده ساله -تازه بالغ شده بود- توی آن وبلاگش از غذا پختن خود، یا که چت کردنهاش مینویسد اما هیت او ده رقمی است! یا زنی بود آنجا -تازه فارغ شده بود- عکس نوزادش را در بلاگش دیدم از هجوم ویزیتورهاش ولی شب نشده، کانترش می ترکد! وسط این سفرم به دختری لوس اصابت کردم پستهایش کلا، این چنین است که رفتم خانه آمدم به دفتر روزنامه! ویزیتورهاش ولی، میرسد به پای جمعیت چین آخر این سفرم هجوم افکار نویی توی مغزم آمد با خودم می گویم در پروفایل بلاگم بنویسم پررنگ: ایهاالناس که دختر هستم. چه کسی بود صدا زد شروین؟! آه شروین بگو!!! چون که این طور شود، هیت این وبلاگم میرسد به پای وبلاگ زن خاطره گو! پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 8:36 :: نويسنده : تنها
هورااااااااااااااااااااااااااااااااا دیروز بالاخره اولین خرید عیدم رو کردم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ همیشه با عملشون میخوان به ادم حرفشونو بفهمونن خوب همونوبا حرف بگو حرف بزن اینو خودت همیشه یادم دادی پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:, :: 19:58 :: نويسنده : تنها
دوران کودکی: پاکی بی شیله پیله دور از همه دغدغه ها ازاد دوران شادی دوران جوانی: حس تنهایی سرشار از دغدغه افسرده
سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, :: 12:46 :: نويسنده : تنها
دلتنگم...... گیجم............ میتونم دلتنگش باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلتنگ کی هستم؟ کسی که هست ولی مال من نیست یا کسی که نیست ولی مال من هستش خسته ام خیلی خیلی خسته ام لبخند به سختی رو لبهام میاد دااااااااااااااااااادددد فررررررریااااااااااااددددددددددد
|
|||
|